مشاوران هیروو

مشاوران هیروو

مرجع تخصصی آموزش ، مشاوره و درمان در حوزه روانشناسی کودک، نوجوان، خانواده
مشاوران هیروو

مشاوران هیروو

مرجع تخصصی آموزش ، مشاوره و درمان در حوزه روانشناسی کودک، نوجوان، خانواده

چگونه ندانسته به همسرتان خیانت می کنید؟!

از بدترین و دردناک ترین رفتار هایی که یک انسان می تواند انجام دهد، خیانت کردن است. گاهی انسان ها بدون اینکه متوجه باشند به همدیگر خیانت می کنند. خیانت صرفا داشتن رابطه ی جنسی با جنس مخالف نیست، گاهی بعضی از رفتار های ما فرقی با خیانت کردن ندارد. با هم به بررسی این رفتارها بپردازیم.

خیانت معانی متفاوتی دارد. شاید از نظر شما خیانت برقراری یک رابطه نامشروع با جنس مخالف است، شاید هم تنها نگاهی از سر هوس. در هر صورت فکر می کنید که چون به همسرتان خیانت نکرده اید، پس به او وفادارید اما برخی از کارها هستند که فرقی با خیانت ندارند. ممکن است شما ندانید که چقدر رفتارتان آزار دهنده است اما این رفتارها در دراز مدت رابطه عاطفی شما را تخریب خواهد کرد.

اگر می خواهید که رابطه ای با دوام داشته باشید، باید کمی بیشتر رفتارهایتان را زیر ذره بین قرار دهید. اما چه رفتارهایی خیانت به شریک زندگی محسوب می شوند؟ در این مطلب مخرب ترین رفتارهایی که ممکن است میان زوج ها اتفاق افتد را برایتان آورده ایم.


صمیمیت بیش از حد با جنس مخالف

 شاید برایتان سرگرم کننده باشد که با همکاران تان شوخی کنید و سر به سر آنها بگذارید اما افراط در این کار می تواند اثرات منفی زیادی را بر رابطه عاطفی تان بگذارد، به خصوص اگر شریک زندگی تان نسبت به این موضوع حساس باشد. در واقع هر زمان که رفتار شما با جنس مخالف صمیمی تر از حالت طبیعی و معمول خود باشد، می تواند در دراز مدت به رابطه تان آسیب برساند و خیانت محسوب شود.

افراد متاهل باید محدودیت های خود را بشناسند. شاید شما از شوخی کردن یا صمیمیت بیش از حد با جنس مخالف منظوری نداشته باشید اما طرف مقابل تان ممکن است آن را چراغی سبز برای خیانت ببینید و کاری کند که به ضررتان تمام شود.


دردِدل با جنس مخالف

وقتی شما درد دلتان را با فردی جز همسرتان و آن هم از جنس مخالف، در میان می گذارید، در واقع موقعیت خود را به خطر انداخته اید و خیانت کرده اید. شاید به نظر شما این کار تاثیری بر رابطه عاطفی تان نداشته باشد اما بهتر است که تنها به شانه های همسرتان برای رسیدن به آرامش تکیه کنید. اگر این کار در برخی شرایط برایتان غیر ممکن است، به دنبال فردی قابل اعتماد در فامیل یا حتی مشاور یا روان شناس بگردید، فردی که این رفتار شما را چراغی سبزی برای شروع رابطه نمی داند و از آن سو استفاده نمی کند.


تنها بودن مدام با جنس مخالف

اگر بدون هیچ دلیلی و دائما با فردی جز همسرتان زمان می گذرانید، به عنوان مثال با او به رستوران  می روید، ساعت های زیادی با او چت می کنید یا این که به تنهایی دعوت او را می پذیرید و به خانه اش می روید تا قهوه ای بنوشید، در واقع به او خیانت کرده اید. شاید با خودتان فکر کنید: «او دوست من است، ما هر دو عاقل ایم و اتفاقی بین ما نخواهد افتاد» اما بهتر است وقتی که با او سپری می کنید را با همسرتان بگذرانید و سعی کنید که رابطه خود را با او بهبود بخشید تا از خیانت به دور باشید.


بد گفتن از شریک زندگی تان

شده تا به حال پشت سر دوستان صمیمی تان بد بگویید یا از آنها انتقاد منفی کنید؟ همسر شما بهترین و نزدیک ترین دوست تان است پس باید آخرین فردی باشد که در مورد او پیش دیگران بد می گویید. بنابراین سعی کنید که به جای تخریب شخصیت، در صحبت هایتان از خوبی های شریک زندگی تان بگویید. تنها در شرایطی که او واقعا به شما آزار می رساند، می توانید این واقعیت را نه به هر کسی بلکه تنها برای خانواده، دوستان مورد اعتماد یا مشاور بازگو کنید تا از خیانت فاصله بگیرید.


چت کردن با جنس مخالف

اگر تصورتان از چت کردن با جنس مخالف این است که آسیبی به رابطه عاطفی شما نمی رساند، بهتر است که در افکارتان تجدید نظر کنید تا از خیانت در امان باشید. خیلی ها فکر می کنند که چت کردن با نامزد قبلی، دوست دوران دبیرستان یا حتی غریبه مشکلی ایجاد نخواهد کرد اما این ابتدای راه است، با پیش رفتن و تکرار این رفتار، آسیب های وارده و خیانت نیز افزایش می یابد و شما ناگهان به خود می آیید، زمانی که دیگر کاری نه از دست شما و نه هیچکس دیگه ای ساخته نیست.

 

تلاش برای جلب توجه فردی جز همسرتان

اگر شما به ظاهرتان اهمیت می دهید، تنها به این علت که توجه فردی جز همسرتان را جلب کنید، خیانت کرده اید و بهتر است که هر چه زودتر انگیزه خود را نسبت به این موضوع تغییر دهید.


نوشتن نامه شخصی به جنس مخالف

اگر می خواهید برای جنس مخالف ایمیل یا نامه ای شخصی بنویسید، به عنوان مثال می خواهید سال نو را به او تبریک بگویید یا که پیام تسلیت به او دهید، بهتر است که نام خود و همسرتان را با هم ذکر کنید. در این صورت طرف مقابل تان هیچ فکر ناپسندی در مورد شما نخواهد کرد.

 

اولویت قرار دادن دیگران

همسر شما منحصر بفردترین شخص زندگی تان است، بنابراین باید او را در اولویت زندگی تان قرار دهید. اگر خبر خوبی شنیده اید یا ایده ای در سر دارید، اگر می خواهید شادی تان را با کسی تقسیم کنید، باید همسرتان را در اولویت قرار دهید. حتی اهمیت دادن به خانواده بیش از همسرتان، می تواند روابط شما را به سردی سوق دهد. بنابراین اجازه دهید که همسرتان اولین فردی باشد که از شما و اتفاقات زندگی تان باخبر می شود.


اهمیت دادن به کودک بیش از همسرتان

شما افراد با اهمیت و عزیز زیادی در زندگی تان دارید اما این دلیلی نمی شود که به آنها بیش از همسرتان توحه کنید. شما باید شریک زندگی تان را در ابتدای فهرست اولویت هایتان قرار دهید. این کار نه تنها رابطه شما را قوی تر از قبل می سازد بلکه امنیت فرزندان تان و در نتیجه شادی زندگی شما را نیز افزایش خواهد داد.

 

رفتارهایی که عین خیانت است

بیرون رفتن مدام با دوستان

 این یک واقعیت است که هر کسی به تنهایی احتیاج دارد. ازدواج به معنای کنار گذاشتن دوستان و رفت و آمد با آنها نیست. حتی زوج های جوان هم باید هر از چند گاهی زمان خود را با دوستان خود بگذرانند اما افراط در این کار نوعی خیانت است و می تواند رابطه عاطفی را ویران کند. به همین دلیل بهتر است که محدودیت ها را بشناسید و در مورد آنها با شریک زندگی تان گفتگو کنید و به یک نتیجه واحد برسید.

به عنوان مثال اگر شما احساس کردید که همسرتان بیش از حد با دوستانش به بیرون از خانه می رود و این موضوع حس بدی را به شما منتقل می کند، بهتر است که صادقانه آن را با همسرتان در میان بگذارید. 

شما باید از کارهایی که همسرتان در طول روز انجام می دهد، آگاه باشید. البته هر فردی طرز فکر مخصوص به خود دارد. ممکن است شما از این که همسرتان کل هفته را با دوستانش بیرون از خانه بگذراند و شب ها دیر به خانه بیاید، ناراحت نشوید اما ممکن است که این رفتار برای فرد دیگری فاجعه باشد. به همین دلیل بهتر است که زاویه دیدتان را نسبت به این موضوع برای همسرتان توضیح دهید.

به علاوه بهتر است که خودتان نیز این موضوع را رعایت کنید. به عنوان مثال زمانی که بیرون از خانه هستید، گوشی تان را در دسترس قرار دهید. طبیعی است که به مدت نیم ساعت دست تان بند باشد طوری که نتوانید با او در ارتباط باشید، اما جواب ندادن در ساعت یک نصفه شب، همسرتان را عصبی و نگران خواهد کرد. بنابراین هنگامی که با دوستان خود بیرون از خانه به سر می برید، ارتباط با همسرتان را نیز فراموش نکنید.


در لاک خود فرو رفتن

اگر چه دعوا و بگومگوهای مدام میان زوج ها دردساز است اما از طرف دیگر اگر زوجی هیچ بحث و مشاجره ای با یکدیگر نداشته باشند نیز عجیب و غیرعادی و نشانه ای از فاصله میان آنهاست.برخی ای بگومگوها در رابطه عاطفی غیرقابل اجتناب اما سازنده است. بدین معنی که نشان می دهد دو طرف برای رابطه خود تلاش می کنند و دوست دارند که آن را بهبود بخشند.

بنابراین اگر شما هم جزو آن دسته از افرادی هستید که با همسرتان سر هیچ موضوعی بحث نمی کنید، از خودتان سوال کنید که اشکال کار کجاست؟ آیا از بی اهمیتی شما سرچشمه می گیرید؟ یا این که فاصله تان با همسرتان آنقدر زیاد است که ترجیح می دهید در مقابل تمام رفتارهای او سکوت کنید؟ شاید هم یک حرف را هزار بار زده اید اما کو گوش شنوا؟ دلیل شما هر چه که باشد، نشاندهنده مشکلی در رابطه شماست که باید هر چه زودتر حل شود. پیشنهاد ما به شما این است که بنشینید و با همسرتان گفتگو و آنچه در ذهن و دلتان  می گذرد را بیان کنید.

 

پنهان کردن مشکلات مالی

پنهان کردن مسائل مالی یکی از بزرگ ترین مشکلاتی است که اکثر زوج ها با آن دست و پنجه نرم می کنند. شاید شما دوست نداشته باشید که با مطرح کردن این مسائل همسرتان را ناراحت کنید اما این مشکلی است که زندگی هر دوی شما را تحت تاثیر قرار می دهد و او هم حق دارد که واقعیت را بداند. علاوه بر آن، پنهان کردن این موضوع موجب می شود که همسرتان اعتمادش را به شما از دست دهد. پول یکی از مهمترین مسائل در زندگی مشترک است که استرس و تنش زیادی را موجب می شود، اما نگرانی موقت بهتر از پنهان کردن آن و به تبع تباهی رابطه عاطفی است.


ارتباط با عشق قبلی

گاهی شما مجبورید که با عشق قبلی تان به دلایلی در ارتباط باشید. به عنوان مثال دوستان مشترک دارید یا این که همکار هستید و نمی توانید ارتباط تان را به طور کامل با او قطع کنید، اگر ارتباط شما پنهانی نباشد و همسرتان نیز بر آن کنترل داشته باشد، مشکلی بوجود نخواهد آمد اما اگر دلیلی برای ادامه ارتباط تان وجود نداشته باشد اما شما همچنان با او در تماس باشید، مطمئنا دیر یا زود رابطه عاطفی فعلی شما را تحت شعاع قرار خواهد داد. در این شرایط بهتر است که با همسرتان گفتگو کنید. مهمترین عامل، صداقت و روراستی است.


اعتیاد به موبایل

اگر یکی از دو طرف رابطه، یا هر دوی آنها، مدام سرشان توی تلفن همراه شان باشد یا که هر کدام در اتاق جداگانه ای برنامه مورد علاقه شان را در تلویزیون تماشا کنند، بدین معنی است که برای هم اهمیتی ندارند و هر کسی سرش در کار خودش است یا حتی می توان گفت که آنها چیزی را از هم پنهان می کنند.

 البته این رفتارها همیشه نشان دهنده وجود مشکل نیست. بلکه طبیعی است که افراد در انتهای روز، زمانی که خسته به خانه می آیند و انرژی لازم را ندارند، سکوت کنند یا این که گوشی شان را به دست بگیرند و از اخبار روز باخبر شوند اما اگر این رفتار تبدیل به عادت شود، رابطه عاطفی را تخریب خواهد کرد. بنابراین پیشنهاد ما این است که گوشی یا تلویزیون را حداقل تا دو ساعت پس از این که به خانه آمدید، خاموش کنید تا مانع از برقراری ارتباط با همسرتان نشود. روبه روی همسرتان بنشینید و به چشمهایش زل بزنید، با او صحبت کنید و از اتفاق هایی که در طول روز برایش رخ داد باخبر شوید. این لحظات شاید کوتاه باشند اما تاثیر بلند مدت و مثبتی در رابطه عاطفی شما خواهند گذاشت.


اعتیاد به کار

در اکثر مواقع آقایان به دلیل سختی یا احتیاج به پول بیشتر تا دیر وقت سر کار می مانند اما دلیل برخی از مردان سنگینی بار زندگی نیست بلکه آنها به دنبال راهی برای دور ماندن از خانه می گردند. در این شرایط باید به دنبال دلیل آن باشید. چه چیزی در خانه همسرتان را آزار می دهد؟

شاید غر زدن های مدام، عدم نزدیکی یا حتی نبودن آرامش در خانه دلایل این رفتار و اعتیاد به کار باشند. شاید او با این کار می خواهد که انرژی های منفی را از خود دور کند. پس اگر خودتان نتوانستید دلیل این رفتار را بفهمید، با همسرتان گفتگو کنید. سعی کنید که نیازهای او و نیازهای خودتان را بشناسید و برای برآورده کردن شان تلاش کنید. باز هم تاکید می کنیم که صداقت و روراستی کلید موفقیت شما در برقراری یک رابطه سالم است.

در نهایت، بار دیگر بر رفتارهای خود تمرکز کنید و از این که به همسرتان خیانت نمی کنید، مطمئن شوید. با رعایت نکاتی که در اینجا بدان اشاره کرده ایم، زندگی شاد و موفقی خواهید داشت.

چگونه همسر مناسب خود را انتخاب کنیم


ازدواج یکی از مهم ترین موضوعات در زندگی تمامی انسان هاست.انتخاب فردی که قرار است ادامه ی راه زندگیمان را همراه او باشیم و پدر یا مادر فرزند ما باشد، از اهمیت بسیاری برخوردار است. انتخاب درست و مناسب همسر و دانستن اصول‌ مهارت‌های ارتباطی در زندگی مشترک به شما در تشکیل یک خانواده درست و اصولی کمک شایانی می کند.
خانواده شباهت زیادی با خانه دارد. در قرآن کریم جایی که قرار است به خانه و خانواده اشاره شود، از ریشه لغوی “سکن” استفاده می شود. قرآن از خانه با تعبیر «مسکن» یاد کرده و یکی از هدف‌ها و فایده‌های پیوند زناشویی را لیسکن الیها (اعراف/ ۱۸۹) و لتسکنوا الیها (روم/۲۱) می داند.
همان طور که خانه محل آرامش است، ازدواج هم فرصتی برای آرامش گرفتن و تسکین به حساب می آید. یک خانه خوب، خانه ای محکم و استوار است که روی زمین سفت ساخته شده باشد و خطری آن را تهدید نکند. درست مثل یک ازدواج خوب و سالم!
شما در خانه ای راحت هستید که تجهیزات آن متناسب با نیازهایتان انتخاب شده باشد. یک ازدواج خوب و موفق هم ازدواجی است که در آن دو طرف بیشترین سازگاری و تناسب را با هم داشته باشند.
بنابراین، اینجا بیش از هر چیز انتخاب همسر و شرایط آن اهمیت پیدا می کند. همان طور که زیبائی، نوساز بودن، خیره‌ کنندگی نما و گران‌بها بودن وسایل یک خانه نمی تواند سستی پایه‌های یک ساختمان را جبران کنند، در ازدواج هم باید به دنبال معیارهایی اساسی تر از ظاهر و اسم و رسم باشید.
که عشق آسان نمود اول
در زمانه ما، دختران و پسران جوان برای انتخاب همسر، که مهم‌ترین و اساسی‌ترین این مراحل است، با سه دغدغه مهم روبه‌رو هستند:
۱- ملاک‌ها: از بین ده‌ها ویژگی و صفتی که یک نفر دارد به کدام یک بیشتر توجه کنیم؟ سن، ظاهر، فرهنگ خانواده، باورها و اعمال دینی، تحصیلات، وضعیت اقتصادی، شغل، صفات اخلاقی، موقعیت اجتماعی، نژاد، سلامت جسمی، سلامت روانی، اصالت خانواده،…
۲- راه‌های تشخیص ملاک‌ها: سن را با شناسنامه می‌توان به دست آورد، ظاهر را با مشاهده. تحصیلات، وضعیت اقتصادی و شغل را با پرس و جو. مسئولیت‌پذیری، مهربانی، سازگاری، بردباری، اصالت و سلامت خانواده را ـ که در شکل‌گیری و تداوم یک زندگی مشترک نقش و اثر بسیار زیادی دارند ـ چگونه و از کجا می‌توان فهمید و نسبت به وجود آنها اطمینان خاطر پیدا کرد؟
۳- روش‌های پیداکردن فرد مورد نظر: داشتن یک فهرست بلند بالا از ویژگی‌ها و صفات همسر آینده، هرچند با مطالعه، دقت و مشورت تنظیم شده باشد برای فرد طالب همسر، “همسر” نمی‌شود. با آنکه در فرآیند گزینش همسر که سرنوشت‌سازترین انتخاب هر فرد است، مراحل ” آگاهی از ملاک‌های اساسی” و “آشنایی با روش‌های تشخیص هر ملاک” اهمیت زیادی دارند، اما مشکل عده زیادی از افراد عاقل و آگاه که نمی‌خواهند با یک نگاه و برخورد، شیفته و دلداده کسی شوند و در دام عشقی تند و آینده‌ساز بیفتند این است که دسترسی به فرد مطلوب خود ندارند و نمی‌دانند از چه کس یا سازمانی کمک بگیرند. در این آشفته بازار ناآگاهی و نیاز، هر از گاهی بنگاه‌های همسریابی قارچ‌‌گونه می‌رویند و با دفتر و دستک و این روزها با سایت و رایانه و آزمون ! بدون پشتوانه علمی و کارشناسی معتبر یا از سر خیرخواهی و احساس وظیفه، و یا به قصد فریبکاری و سودجویی، جوانان را به سوی خود می‌کشند و بر بحران‌های فردی و خانوادگی متقاضیان می‌افزایند.

ملاک‌ها ازکجا می‌آیند؟
تفاوت انتخاب همسر با هر انتخاب دیگر، در همین ملاک‌های سلیقه‌ای است. والدین دختری، خواستگار او را به این خاطر نمی‌پذیرند که تعداد اعضای خانواده‌ پسر زیاد است. به باور آنها این امر، رفت و آمدها را افزایش می‌دهد و باعث مزاحمت و هزینه فراوان می‌شود! پسری از ازدواج با دختری که تک فرزند است ابا می‌کند، چون به نظر او، فرزندِ تنها، سلطه‌گر بار می‌آید و خواسته‌های زیادی را بر همسر خود تحمیل می‌کند! بعضی سخنان نیز به صورت ضرب‌المثل رایج شده است: «از مردم فلان شهر زن بگیرید اما به آنها زن ندهید!» با تمام این ها، به نظر می‌رسد خاستگاه ملاک‌های ازدواج، مانند بسیاری از موارد دیگر باید عقل و دین باشد. در بین ملاک‌های همسرگزینی باید به چند مورد توجه کرد:

ملاک‌های مثبت
۱-تعهد به رشد خود و بهبود زندگی مشترک
۲ -بازبودن روحی و احساسی
۳-صداقت
۴-پختگی و مسئولیت‌پذیری
۵-اعتماد به نفس بالا
۶-نگرش مثبت به زندگی

ملاک‌های منفی
۱-اعتیاد به مواد مخدر و الکل
۲-پرخاشگری شدید و مداوم
۳-ذهنیت قربانی
۴-تلاش برای مهارکردن دیگران
۵-اختلالات و انحرافات جنسی
۶-ناپختگی و کودک صفتی
۷-سطح هیجانی پایین
۸-زخم‌های عاطفی بهبود نیافته
۹-سابقه آزار و اغفال در کودکی

ویرانگرها: این ها مواردی هستند که از همان آغاز ازدواج آسیب‌رسان و مخرب می شوند
۱-تفاوت سنی فاحش
۲-تفاوت دینی و مذهبی
۳-تفاوت‌های نژادی، اجتماعی و فرهنگی
۴-خانواده آشفته و ناسالم
۵-همسر قبلی دردسرساز
۶- فرزند ناتنی مشکل‌ساز
۷- رابطه از راه دور

چگونه تفکر سالم را در کودکان تقویت کنیم؟


تلویزیون،تبلت، شبکه های مجازی، ماهواره، رادیو و هزاران بمب افکن فکری دیگر... در این عرصه پر تلاطم، چگونه می توانیم فرزندانمان را افرادی فکور و با تفکراتی سالم بار بیاوریم؟

داشتن فرزندان سالم، آرزوی هر پدر و مادری است. البته که سلامت جسمانی فرزندان یک اولویت اساسی و حیاتی است اما سلامت فکری آنها به همان اندازه برای والدین مهم است. نمی توان پدر و مادری را پیدا کرد که از وجود فرزندی با جسم سالم ولی فکری بیمار و منحرف، راضی و شادمان باشد. برای این که فرزندانمان گذشته از سلامت جسمانی، از سلامت فکری هم برخوردار باشند، چه کارهایی باید بکنیم؟

 

تفکر در کودکان مجموعه ای از توانایی‌های عالی ذهنی مانند توانایی استدلال، حل مسئله، خلاقیت، حافظه، سازماندهی تکالیف، زبان و ... است. برخی کودکان بالفطره دارای یک سری توانایی‌ها هستند که در محیط‌های مناسب و در اثر تمرین و تقویت شکوفا می‌شوند. یادگیری، حافظه و هوش از جمله مهارت‌های ذاتی تفکر هستند که در شرایط محیطی، خانواده، تعلیم و تربیت مناسب رشد پیدا می‌کنند. در نخستین ماه‌های تولد منابع شکل گیری تفکر صحیح مانند تجارب، آموخته‌ها و معلومات هنوز به درستی شکل نگرفته‌اند و این باعث شکل گیری تفکر سطحی و ناقص در کودک می‌شود. کودک در این زمان با دریافت محرک‌ها و شناخت محیط و اشیا شروع به فکر کردن می‌کند. تفکر کودک در این زمان تصویری است و والدین باید کودک را در شناخت و کشف محیط آزاد گذاشته و فرصت خلاقیت به او بدهند. کودک با کشف اشیا و محرک‌ها قدم در مسیر کسب دانش و بینش می‌گذارد.

 

چگونه بذر تفکر سالم را در وجود فرزندانمان پرورش بدهیم؟

جای هیچ بحثی نیست که بچه های ما از بچه های نسل قدیم باهوش تر شده اند اما این لزوماً به آن معنا نیست که آنها متفکر تر هم شده باشند. در واقع رشد تکنولوژی که از طریق افزایش تحریکات محیطی موجبات رشد هوشی بیشتر فرزندان ما را فراهم کرده است، از سویی دیگر به دلیل سرعت و تنوع نامحدود خود، فرصت فکر کردن را هم از آنها گرفته است. نتیجه این معادله آن شده است که امروز ما می بینیم فرزندانمان به سادگی هر چیزی را که در رسانه ها و یا از دیگران می بینند می پذیرند، هر حرفی را که می شنوند تکرار می کنند و یا هر رفتاری را که می بینند تقلید می کنند. البته منظورم این است که تقصیر این اتفاق را کاملاً بر گردن تکنولوژی بیندازیم. تقصیر بزرگتر متوجه خود ما پدر و مادرها است. چرا که آموختن تفکر کردن وظیفه ما بوده و است.


اگر می خواهید فرزندانی داشته باشید که بیشتر اهل فکر کردن باشند و از سبک تفکر سالم و متناسب با فرهنگ خودمان برخوردار باشند لازم است چند کار را انجام بدهید:


خودتان اهل تفکر باشید
شما به عنوان پدر و مادر، اولین افراد مورد علاقه فرزندانتان هستید و به همین دلیل می توانید تأثیری تعیین کننده و مادام العمر روی آنها داشته باشید. اگر فرزندتان شما را در حال مطالعه ببیند، اگر شما را اهل تحلیل و نقد خوانده ها و دیده ها و شنیده ها بداند و اگر ببیند که قبل از هر کاری فکر می کنید، تفکر کردن را از شما خواهد آموخت.


در سرمشق دهی ثبات داشته باشید
فرض کنید که شما می خواهید یک سبک فکری خوب را به فرزندتان منتقل کنید. مثلاً می خواهید تفکر امیدوار بودن را به او یاد بدهید. روشن است که میزان یادگیری فرزندتان به میزان پای بندی شما به تفکر تان بستگی زیادی خواهد داشت. برای مثال اگر دم از اهمیت امیدوار بودن بزنید ولی در یک مهمانی حرف های ناامید کننده بگویید، نباید انتظار داشته باشید که فرزندتان این درس را به طور کامل از شما یاد بگیرد.


به تفکرات سالم، جاذبه بدهید
فرض کنید می خواهید به فرزندتان تفکرات اعتقادی را یاد بدهید، مثلاً می خواهید حجاب و یا نماز را به او یاد بدهید. برای اینکه این تفکرات در فرزند شما نهادینه شوند باید از طریق جذابیت ایجاد کردن برای آنها، فرزندتان را نسبت به آن راغب تر کنید. این جاذبه ها باید متناسب با سن فرزند باشند و با صبر و حوصله و خوش خلقی پیگیری شوند.


به فرزندتان اجازه تحقیق و پرسش بدهید
بچه ها به خصوص وقتی بزرگتر می شوند سؤالاتی از شما می کنند که شاید بر خلاف باورهایتان باشند. از شنیدن این سؤال ها تعجب نکنید و با آن ها مثل یک تابو برخورد نکنید. به جای آن سعی کنید با بازی و محبت و در حد مقتضیات سنی او پاسخ سؤالاتش را بدهید. اگر پاسخ سؤالی را بلافاصله نمی دانید به فرزندتان بگویید که باید درباره آن تحقیق کنید و بعد از تحقیق کردن، جواب سؤال او را بدهید و یا او را نزد کسی ببرید که می تواند پاسخ او را بدهد. نظر فرزندتان را هم بشنوید و با آن محترمانه برخورد کنید.

 

فرزندتان را انتخابگر بار بیاورید
ما پدر و مادر ها عادت داریم از بچگی در همه موارد به جای فرزندانمان تصمیم بگیریم، از خورد و خوراک شان گرفته تا بازی کردنشان. البته که ما موظفیم مراقب امنیت جسمانی و روانی بچه هایمان باشد اما این به معنای آن نیست که نباید اجازه هیچ انتخاب و اشتباهی را به آنها بدهیم. اگر می خواهید فرزندتان آدم متفکری باشد در مواردی که خطری وجود ندارد به او اجازه انتخاب کردن و بعضاً اشتباه کردن بدهید. و اجازه بدهید که او به اشتباه خودش پی ببرد بدون اینکه شما سرزنشش کنید.

مثالی می زنم مدتی پیش به یک مهمانی رفته بودم که قرار بود تعدادی مهمان دیگر هم به آنجا بیایند. یکی از مهمان ها بچه ای داشت که همسن فرزند صاحبخانه بود. صاحبخانه به تازگی اسباب بازی جالبی را برای فرزندشان خریده بودند و بچه اصرار داشت که آن اسباب بازی را به دوست مهمانش نشان بدهد و با هم با آن بازی کنند. واکنشی که مادر آن کودک نشان داد خیلی جالب بود: او وقتی اصرار فرزندش را دید نشست و با او چند دقیقه صحبت کرد. به او گفت که این اسباب بازی حساس است و ممکن است او و دوستش ناخواسته آن را خراب کنند. و چون فرزندش چند روز پیش به او گفته بود که چقدر این اسباب بازی را دوست دارد می داند که اگر آن خراب بشود او خیلی ناراحت خواهد شد. اما بچه که همچنان اصرار داشت خواسته اش را تکرار می کرد. مادر که سماجت او را دید، به او گفت «تو دو تا انتخاب داری یک انتخاب خوب، یک انتخاب اشتباه. انتخاب خوب این است که از این اسباب بازی استفاده نکنی و با وسایل دیگرت با دوستت بازی کنی و انتخاب اشتباه اینکه با همین اسباب بازی بازی کنی که به نظر من ممکن است خراب بشود. باز هم می خواهی همین اسباب بازی را انتخاب کنی؟» کودک با قاطعیت گفت: بله. مادر گفت «باشد. من هم آرزو می کنم که اسباب بازی ات خراب نشود». مهمان ها آمدند و بچه ها به اتاق دیگری رفتند. یک ساعت نشده فرزند صاحبخانه گریه کنان با اسباب بازی خراب شده (که دوستش خرابش کرده بود) به سراغ مادرش آمد.


مادر بدون اینکه بگوید «مگر به تو نگفتم؟» یا «حالا دیدی؟» و خلاصه بدون هیچ سرزنشی کودکش را به آغوش گرفت و از او پرسید که چه شده؟ وقتی کودک قضیه را تعریف کرد و اسباب بازی شکسته را به او نشان داد مادر به او گفت: « می دانم تو الان خیلی ناراحتی ولی اتفاقی است که افتاده ... شاید من باید سفت تر برای خراب نشدن اسباب بازی ات آرزو می کردم». کودک که انگار چیز تازه ای کشف کرده باشد، ناگهان اشک هایش را پاک کرد و گفت: «نه تقصیر خودم بود نباید انتخاب اشتباه را انتخاب می کردم».  مادر با لبخند گونه کودک را بوسید و کودک با احساسی آرام تر به اتاق برگشت.


تفکرات درست او را تقویت کنید
تقویت کردن لزوماً به معنای آن نیست که همیشه به صورت کلامی از فرزندتان تقدیر کنید بلکه به معنای این است که به تناسب سنش او را وارد تصمیمات خانواده کنید. برای مثال در بعضی موارد مناسب با او مشورت کنید.

آموزش تفکر مثبت به کودک

به شدت توصیه می‌شود والدین از ابتدای سنین تربیتی کودک یعنی از ۳سالگی به القای تفکر مثبت در وی و افزایش میل انگیزشی به تجربه کردن بپردازند.


برای ایجاد مثبت نگری در کودکان باید از ابتدا توجه کودک را به موضوعات مثبت جلب کرد و از کودک خواست که همه اتفاقات جالبی که روزانه با آن برخورد می‌کند را تعریف کند و این موضوع باعث توجه روزافزون کودک به خوبی‌ها و شادی‌ها شده و توجه او را از افکار منفی دور می‌سازد.

 

بررسی خصوصیات خوب و بد در حیطه اخلاق قرار دارد. بنابراین بهتر است از کودک در مورد دلیل بد بودن رفتارهای نابهنجار مانند دروغ، خشونت، رعایت نکردن حقوق دیگران و... پرسیده شود. از این طریق کودک متوجه دلیل بد بودن رفتار شده و این موضوع در او درونی می‌شود. الگوی عملی کودکان رفتار والدین و اطرافیان هستند. اگر فردی فرزندش را از رفتاری نهی کرده و خود به انجام آن مبادرت ورزد، کودک دچار دوگانگی شده، ارزش‌ها و هنجارها در او درونی نمی‌شود. والدین باید رفتارهای صحیح را به کودکانشان یاد داده و درس اخلاق، وجدان و انسانیت به او بدهند.

 

کودک به هیچ عنوان به زور و یا از روی بی‌توجهی به انجام هیچ کاری نمی‌پردازد بلکه برای انجام هر کاری نیاز به انگیزه‌ای قوی دارد که وی را به سمت آن کار سوق می‌دهد و در این بین والدین هستند که با تقویت مثبت افکار کودک می‌توانند اعمال و رفتار وی را هدفمند و منسجم سازند و در آینده از وی فردی مثبت‌گرا و اثرگذار در جامعه بسازند.

والدینی که می خواهند به اجبار فرزندانشان را با استعداد کنند


روزگاری پدر و مادرها حتی نمی دانستند فرزندشان کلاس چندم است. اما بعدتر زمانه چنان شد که هر خانواده حاضر بود برای راه یافتن فرزندان به دانشگاه از نان شب خود هم بزند به این امید که روزی به یک شغل دولتی آینده دار گمارده شوند و حداقل آب باریکه ای داشته باشند.


این روزها اما خیلی چیزها با گذشته متفاوت است. امروز هر پدر و مادری، با توجه به کم شدن تعداد فرزندان در خانواده، نه تنها آگاهی کافی در مورد تمام جزییات مراحل رشد فرزندش دارد، بلکه از همان لحظه تولد برنامه دقیق و پروسواسی برای پرورش و تقویت مهارت های کودک در نظر گرفته است.

از دیگر سو، موسسات مختلف آموزشی غیرانتفاعی، با تمرکز بر این حساسیت وسواس گونه والدین، حجم عظیمی از تبلیغات تربیتی را در رسانه های گوناگون به خود اختصاص داده اند. اما از منظر روان شناختی، این آموزش ها چقدر برای کودکان لازم اند؟ برای هر سطح از آموزش و هر گروه سنی چه ملاک هایی را باید در نظر گرفت؟ آیا این موسسات روش های علمی را در آموزش های خود در نظر دارند؟

چنین نهادهایی چقدر بار آموزشی و تربیتی را از دوش والدین بر می دارند؟ برای یافتن پاسخ چنین پرسش هایی با دکتر آزادی، روان شناس و مشاور گفت و گو کردیم.

وسواس و حساسیت نسبت به پرورش استعداد و افزایش مهارت در کودکان زیر هفت سال به چه علت در پدر و مادرهای نسل جدید به وجود آمده است؟
این کودکان احتمالا فرزند اول یا تنها فرزند پدر و مادرهایی هستند که معمولا حدود 20 تا 30 ساله اند. چنین وسواسی اغلب برای این دسته از والدین پیش می آید. این حساسیت و جهت گیری در چند سال اخیر ایجاد شده ناشی از عوامل مختلفی است، از جمله شرایطی که با کم شدن تعداد فرزندان به موازات افزایش آگاهی پدر و مادرها از مسائل مختلف زندگی به وجود آمده است. محدود شدن ارتباط والدین با کودک، ارتقای آگاهی اجتماعی و فراتر رفتن نگاه ها از چهارچوب های سنتی باعث شده پدر و مادرها تمرکز و سرمایه بیشتری را به پرورش فرزند خود اختصاص دهند.

مسئله این است که یگانه فرزند خانواده باید بتواند تمام کاستی هایی را که والدین در زندگی خود داشته اند یا تجربه هایی را که نداشته اند جبران کند. به همین علت است که سرمایه گذاری برای پرورش فرزند و تمرکز روی این مسئله بیشتر می شود. این اتفاق از یک جنبه خوب و ارزشمند است اما تبعاتی هم دارد که باعث ایجاد مشکلاتی می شود.

چه مشکلاتی؟
باید توجه داشت که نگرانی عمده و وسواس این دسته از والدین بیشتر حول این فکر دور می زند که آیا وظایف خود را به عنوان پدر و مادر در قبال فرزند خود درست انجام می دهند؟ این شرایط باعث می شود بچه ها فشار زیادی را متحمل شوند. کودک زیر هفت سال هنوز وارد روابط اجتماعی فراتر از خانواده نشده و نیازها و ظرفیت هایی دارد که باید متناسب با یکدیگر به پیش بروند. یعنی از یک طرف باید نیازهای کودک به خوبی برآورده شود و از طرف ظرفیت های شناختی، ادراکی، حرکت، حسی و حتی اجتماعی او رشد یابد.

یعنی قرار دادن کودکان در شرایط آموزشی نامتناسب با نیازهای رشدی آنان درست نیست؟
بله. در واقع اگر بتوانیم شرایط کودکان را به خوبی درک کنیم و بدانیم که در هر سنی چه ویژگی ها و توانایی ها و ظرفیت هایی دارند و چه محدودیت هایی برایشان وجود دارد، و به طور کلی از ظرفیت های تحولی آنان آگاه باشیم، آن وقت می توانیم شرایط آموزش را متناسب با آن ایجاد کنیم که در این صورت اشکالی به وجود نمی آید.

 مشکل زمانی بروز می کند که این محاسبات درست انجام نشود. در حقیقت، از یک طرف موجی اجتماعی برای شرکت کردن بچه ها در دوره های آموزشی این گونه مراکز ایجاد شده است و اصرار بیش از اندازه برای آن وجود دارد و از طرف دیگر آگاهی خانواده ها به اندازه ای نیست که بتوانند بین نیازها و شرایط تحولی کودک از یک سو و توقعات و انتظارات خودشان برای پیشرفت فرزندشان از سوی دیگر هماهنگی ایجاد کنند. گویی والدین می خواهند بهترین کارها را هر چه بیشتر برای فرزند خود انجام دهند.

و این تاکید بر «هر چه بیشتر» و «بهترین بودن» باعث تحمیل فشار به کودکان می شود؟
بله. در ظاهر به نظر می رسد پدر و مادرهایی که بر حضور کودک خود در چنین دوره هایی اصرار دارند بسیار کمال طلب هستند و احساس مسئولیت زیادی در قبال فرزند خود دارند اما درواقع خواست خود را به کودکشان تحمیل می کنند.

این والدین اکثرا شاغل هستند. فکر نمی کنید که اصرار و تاکید بر پیشرفت هرچه بیشتر و سریع تر فرزندان به نوعی سلب مسئولیت پرورش و تربیت از خود و محول کردن آن با صرف هزینه به موسسات و مراکز تقویت و پرورش استعدادهای کودکان باشد؟
شاید جنبه ای از مسئله این باشد که با محول کردن بخشی از وظایف و مسئولیت های فرزندپروری به چنین موسساتی، والدین آزادی عمل بیشتری پیدا می کنند. در عین حال شاید فکر می کنند که اگر این گونه مسئولیت ها را مراکزی به عهده بگیرند که تخصصی یا درواقع حرفه ای هستند، کار به کاردان سپرده شده و نتیجه بهتری حاصل می شود. هر چند این ایراد به والدین شاغل وارد نیست که برای فرزند خود کاری انجام نمی دهند.

 به این موضوع هم توجه داشته باشید که زندگی امروز مثل گذشته نیست که پدربزرگ ها و مادربزرگ ها بتوانند عهده دار نگهداری نوه ها شوند. آنها هم معمولا فعالیت های خود را دارند و برخی از والدین هم دیگر دوست ندارد پدر و مادرشان در تربیت فرزندشان دخالتی داشته باشند. ما در اینجا با یک ضرورت دوجانبه رو به رو هستیم؛ اشتغال والدین و پرورش کودکان.

به طور کلی، کودکان زیر هفت سال چقدر آمادگی و ظرفیت پذیرش این آموزش ها را دارند و از چه سنی باید آموزش ها شروع شود؟
یکی از مهم ترین پایه های نظری در این زمینه متعلق به ژان پیاژه است که سال ها پیش ظرفیت های شناختی و اخلاقی و عاطفی کودکان و نوجوانان را ترسیم کرده است. سن زیر هفت سال از نظر پیاژه سن تفکر منطقی نیست. بعد از شش یا هفت سالگی تفکر منطقی می شود اما پیش از آن تجسمی است. ظرفیت تجسمی شدن فکر به کودکان امکان رویارویی با مسائل را می دهد. یعنی اگرچه کودک پنج یا شش ساله استدلال منطقی ندارد، اما قدرت تجسم بسیار خوبی دارد. به همین دلیل بیشتر بازی هایی که کودکان قبل از شش یا هفت سالگی انجام می دهند تجسمی است.

ما این ظرفیت شناختی را که جنبه ها و زوایای بسیار متعددی دارد پایه و اساس کار قرار می دهیم و می خواهیم کودک زیر هفت سال با چنین شرایط فکری ای آموزش ببیند. براساس نظریه پیاژه، ما نمی توانیم کودکان را بیش از حد و خارج از توانایی و ظرفیتشان زیر فشار قرار دهیم. یعنی باید همگام با توانایی ها و ظرفیت تحولی آنان پیش برویم. مثلا در مورد کودکان دوزبانه باید دید زمانی که در شرایط زبانی دوگانه قرار می گیرند و ما از آنها انتظار داریم مهارت های زبانی شان در حد بالایی پرورش یابد، متناسب با سن و سال و توانایی هایشان عمل کرده ایم یا نه.

کودک تکلم به زبان مادری را از حدود دو تا سه سالگی شروع می کند و گسترش می دهد. این شروع غالبا نوعی تمرین ذهنی است. کودک در این سن معمولا با هدف سازمان دادن افکارش از زبان استفاده می کند. در این شرایط ما از کودکی که در ارتباط با زبان مادری هنوز در مراحل آغازین است انتظار داریم زبان دوم بیاموزد. در حالی که برای ارتباط با خانواده و فامیل و همبازی هایش از زبان اول استفاده می کند و زبان دوم در محدوده کوچکی به کار می رود.

از سوی دیگر، پرورش سایر ویژگی ها مثلا خلاقیت حاصل رهایی فکر و عمل از عادت هاست. یعنی هر چقدر عادت های فکری و عملی شکسته شود و کودک بتواند فراتر از آنها فکر و عمل کند، خلاقیت در او بیشتر پرورش می یابد.

در موسسات سعی می کنند همین ها را به کودک یاد بدهند. اما وقتی کودک  در خانه شرایط فکری پذیرش عادت شکنی ها را نداشته باشد، آن آموزش چندان نتیجه بخش نخواهد بود. لازم است پدر و مادرها هم آموزش ببینند و نه تنها کودکان بلکه والدین هم برای آموزش خود وقت بگذارند. این مسئله اهمیت اساسی دارد و درواقع پدر و مادر هستند که می توانند فضای آموزشی مناسبی برای پرورش خلاقیت و مهارت های فکری و حل مسئله در کودک فراهم کنند.

در ضمن باید توجه داشت که آموزشی که داده می شود چه محتوایی دارد تا بتوان شرایط را در خانه برای گسترش آن مهیا کرد. بر این اساس نمی توان با قاطعیت گفت این گونه آموزش ها خوب است یا بد. این مسئله به چند عامل بستگی دارد. اول موسسه و محتویات و شیوه آموزش کودکان، دوم ظرفیت های سنی و تحولی کودکان، و سوم شرایط خانواده و والدین که باید آمادگی بیشتری پیدا کنند و بتوانند آموزش را در خانواده نیز گسترش دهند.

به این ترتیب، در فرایند پرورش کودک، هر سه عامل موسسه و خانواده و ظرفیت کودک باید به دقت و به گونه ای هماهنگ مد نظر قرار داده شود و مرتبط با یکدیگر پیش رود. برای نتیجه گیری در مورد خوب یا بد بودن پرورش ابعاد مختلف استعداد و مهارت کودک، توجه به هماهنگی این سه بخش اهمیت زیادی دارد. 


به نظر می رسد ارتباط پدر و مادرها با والدین کودکان دیگر یکی از عوامل اصرار آنان به شرکت کودکان در دوره های آموزشی و پرورشی است و باعث می شود کودکان ناچار شوند در کلاس هایی شرکت کنند که شاید واقعا نیازی به آنها نداشته باشند. آیا شرکت دادن کودکان در چنین کلاس هایی باید با صلاحدید والدین انجام شود یا نیازمند سنجش دقیق است؟
اینکه تشخیص پدر و مادر در این مورد که فرزندشان به چه کلاسی نیاز دارد براساس واقعیت است یا تابع موج اجتماعی، موضوع مهمی است. درواقع، تشخیص این مسئله شاید برای همه پدر و مادرها ساده نباشد. بهتر است ویژگی ها و نیازهای کودک را قبل از آنکه وارد جریان های آموزشی شود یک روان شناس و متخصص تشخیص بدهد و خط حرکت آنجا مشخص شود.

 باید دید در موسسات هم چنین اتفاقی می افتد یا نه. در حال حاضر به نظر می رسد اگر هم چنین فرایندی وجود داشته باشد، تا حدی تحت تاثیر سودمداری موسسات است. اما اگر یک روان شناس بتواند فارغ از بحث سود و منافع مالی چنین تشخیص بدهد، روند پرورش کودک دقیق تر پیش می رود و خانواده به سمت هدف های اصولی و درست هدایت می شود.

وقتی نوع آموزش مورد نیاز کودک به درستی تشخیص داده نشود، همکاری لازم را در یادگیری خواهدداشت؟
در اینجا بهتر است از خود بپرسیم این همکاری نکردن به چه معناست. باید به کودک حق بدهیم که وقتی نمی داند چرا باید در سن پایین دوره های آموزشی مدرسه ای را بگذراند و گاهی در خانه هم تمرین های سخت داشته باشد، آن هم به عنوان وظیفه، نخواهد زیر بار آن برود. قرار است کودک در موسسه و کلاس یک وظیفه نسبتا رسمی را بر عهده بگیرد و در خانه هم تکلیف انجام دهد، تکلیفی که بیشتر از آنکه جنبه خودجوش و ارتجالی داشته باشد، تبدیل به یک قالب رفتاری تحمیلی شده است.

بنابراین کودکی که سالم است حداقل در خانه زیر بار انجام دادن این تکالیف نمی رود چون می خواهد در خانه راحت باشد و آزادانه تر رفتار و زندگی کند و این کار دست و پایش را می بندد. بنابراین باید راهی پیدا کنیم که کودک تکلیف ها را خودجوش تر و پذیراتر انجام دهد.

مسئله این است که کودک این تکالیف را به نوعی تحمیلی قلمداد می کند. اگر تکلیف برای بچه جالب و لذت بخش باشد، آن را انجام خواهد داد. چگونگی همکاری کودک به محتویات و روشی بستگی دارد که به کار می رود. روش ها باید متناسب با ویژگی های تحول و خصوصیات فردی کودک انتخاب شود، و اینجاست که کار کمی سخت می شود.

کار برای موسسات سخت است؟
این برای موسسات و مراکز کار ساده ای نیست چون باید بررسی کنند و دقت عمل به خرج دهند و تحلیل کنند و از کارشناسان استفاده کنند که بتوانند آموزش ها را با ویژگی های فردی بچه ها و شرایط خانواده ها متناسب کنند. آنچه در حال حاضر وجود دارد دقیقا همان اتفاقی است که در مدرسه می افتد.

آنجا هم به همین شکل است. ببینید بیشتر بچه ها چقدر به مدرسه علاقه دارند، به همان اندازه هم به این موسسات علاقه مند هستند. اکثر بچه ها بی انگیزه و بی علاقه اند و مدرسه برایشان بار فعالیت و تکلیف اضافه دارد. در حالی که مطالب زیادی در مدرسه به کودکان ارائه می شود، هیچ انگیزه و خوشحالی و تاثیرپذیری از مدرسه در آنان وجود ندارد.

رفتارهای عجیب کودکان نوپا

کودکان نوپا شجاع‌اند، به همین دلیل است که کارهایی چون گرفتن دم گربه و چرخاندن آن، راه رفتن بر لبه ارتفاع یا رقابت با کودکان بزرگ‌تر از خود را انجام می‌دهند. اما نگران نباشید آنها احتیاط را یاد خواهند گرفت. بنابراین تا جایی که امنیت برقرار است آنها را آزاد بگذارید تا کشف کنند.

آنها افکار خود را بیان می‌کنند
 کودکان هیچ فیلتری ندارند، بنابراین آن چه می‌اندیشند را بیان می‌کنند که حتی ممکن است موجب شرمندگی شما شود. نگران نباشید، او به زودی یاد خواهد گرفت که چه چیزی را در کجا بیان کند بنابراین تنها به حرف‌های جالب او بخندید.

آنها درکی از زمان ندارند
شاید شما بارها به کودک خود بگویید که ساعت 4 صبح است اما واقعیت این جا است که او درکی از زمان ندارد. برای او زمان تنها «حال» است. نگران نباشید زمانی که کودک شما وارد پیش دبستانی شود همه چیز به حالت عادی تبدیل می‌شود.

آنها به چیزهای عجیب علاقه نشان می‌دهند
اگر شما مجموعه‌ای از اسباب بازی‌های زیبا و دست ساز را به او می‌دهید، کودک شما عجیب‌ترین را انتخاب خواهد کرد.

غذای مورد علاقه او مدام تغییر می‌کند
شما برای کودکتان غذایی درست می‌کنید که دوست داشت اما اکنون او طوری آن را می‌خورد که انگار زهر است. این حالت طبیعی است زیرا کودک شما در حال شکل گیری حس چشایی خود است.

زمانی که شما می‌خواهید، آنها نمی‌خوابند
زمانی که شما می‌خواهید کودکتان بخوابد، او امتناع می‌کند و بر عکس، زمانی که می‌خواهید به عنوان مثال او را به پزشک ببرید، در ماشین می‌خوابد. نگران نباشید در سن 3 سالگی راحت‌تر می‌توان کودکان را بیدار نگه داشت. خودشان نیز دیگر در مکان‌های عمومی به خواب نخواهند رفت.

آنها تمام دکمه‌ها را فشار خواهند داد
روی دکمه‌ها چیزی نوشته که تنها کودکان می‌توانند بخوانند: «مرا فشار بده» و پشت آن: به حرف مادرت گوش نکن.

چیز بد برای آنها به معنی آخر جهان است
شما صدای گریه کودکتان را می‌شنوید و فکر می‌کنید دردی شدید دارد، به سرعت به سمت او می‌روید تا از فاجعه‌ای که اتفاق افتاده با خبر شوید اما ناگهان متوجه می‌شود که عروسکش از دستش افتاده است. نگران نباشید کودک به زودی، در سن پیش دبستانی، معنی خوب و بد و شدت آنها را در خواهد یافت.