مشاوران هیروو

مشاوران هیروو

مرجع تخصصی آموزش ، مشاوره و درمان در حوزه روانشناسی کودک، نوجوان، خانواده
مشاوران هیروو

مشاوران هیروو

مرجع تخصصی آموزش ، مشاوره و درمان در حوزه روانشناسی کودک، نوجوان، خانواده

از نظر بهداشت روان کودک سالم کیست؟

- متناسب با سن خود حرف می‌زند و اصلا از لحاظ شاخص‌های تکاملی مشکلی نداشته و ندارد.
- در هر سنی خود را به اندازه مطرح می‌کند. انتظار دارد دیگران به او توجه کنند، ولی هرگز اجازه نیافته توقع داشته باشد همه فقط به او نگاه کنند.
- می‌تواند به مدت متناسب با سن دور از پدر و مادر به سر برده و از بازی و تعامل با سایر اطفال و بزرگترها لذت ببرد.
- به فکر دیگران (از جمله پدر و مادر) است، ولی نه در حدی که خود را فدای دیگران کند. شراکت را بر انزوا ترجیح می‌دهد.
- از موفقیت در درس،‌ ورزش، موسیقی و... لذت می‌برد، ولی نه آنکه فکر کند تمام هدف وی شاگرد اول شدن است و اگر نشد دنیا به پایان رسیده است. از شکست عبرت می‌گیرد و به یک موجود افسرده و سرخورده تبدیل نمی‌شود.
- فرق رقابت را با احساسات درک می‌کند. وقتی به حوالی بلوغ برسد گروه هم سن و سال را بر دایره خانواده ترجیح می‌دهد، جوک می‌گوید، تیم ملی و قهرمانان معروف ورزشی را می‌شناسد، از سیاست، دین و پیشرفت‌های علمی دنیا باخبر است و خود را با علم جدید وفق می‌دهد، به سر و وضع ظاهر خود به اندازه معقول می‌رسد و از مدهای جدید و هنرپیشگان کشور خود بی‌خبر نیست.
- در اواسط تا اواخر نوجوانی، شغل احتمالی آینده خود را برگزیده است.

والدین برای داشتن کودکی سالم به چه نکاتی باید توجه داشته باشند؟
1- والدین باید واقع‌گرا بوده، نقاط ضعف کودک خود را درک و باور نمایند: آیا حرف زدن او دیر شده است؟ (مثلا در پایان 3-2 سالگی هنوز کلمه حرف می‌زند) آیا بیش از حد می‌دود و از مبل و اثاثیه بالا و پایین می‌رود، به نحوی که در یک مهمانی یا مهدکودک شاخص و انگشت نما می‌گردد؟ آیا بیش از حد خجالتی است و از خواندن اشعاری که از تلویزیون یا مهد یاد گرفته در میهمانی‌ها امتناع می‌کند و یا بیش از حد به مادر خود چسبیده، به نحوی که در پایان 3 سالگی نمی‌تواند 4-3 ساعت را دور از خانه و مادر به سر ببرد و خوشحال باشد؟ آیا می‌تواند از خود دفاع کند، به نحوی که اگر کودکی هم سن و سال مداد یا اسباب‌بازی را از دستش بیرون بکشد خودش بتواند آن را پس بگیرد؟ آیا خواندن، نوشتن و محاسبات ریاضی را در حد سن خود می‌داند؟

2- افراد مسئول مانند معلمین و پزشکان متخصص اطفال، باید نقاط ضعف وی را یادآوری نمایند و دنبال کار را بگیرند، نه آنکه انکار و حذف صورت مسئله را چاره کار بدانند (مثلا بگویند کودک من بیش فعال نیست، معلم بی‌حوصله است یا حرف زدن وی دیر نشده، همه افراد فامیل ما دیر شروع به حرف زدن می‌کنند و یا دور سر او کوچک نیست، طبیب جوان و بی‌تجربه است).

3- والدین باید بتوانند جلوی حملات خشم خود را بگیرند و چاره همه رفتارها و خطاهای طفل‌ (مثل دویدن، جیغ کشیدن و درس نخواندن) را در کتک و تنبیه جسمانی جستجو نکنند.

4- والدین نباید انتظار داشته باشند که تمام اجتماع (از معلم گرفته تا اقوام و دوستان)، خود را با طفل ایشان منطبق نمایند، بلکه برعکس باید بدانند که هر انسانی وظیفه دارد خود را با اجتماع منطبق کند (مثلا بگویند: بچه‌ها صبر کنید، وقتی فریبرزجان از بازی خسته شود، همه اسباب‌بازی‌ها را به شما خواهد داد).


5- والدین باید علایم اختلالات روانپزشکی را تا حد لازم در کودک خود درک کنند (افسردگی، تهاجم، کمبود اعتماد به نفس، ضعف تحصیلی، بیش‌فعالی و...) و در صورت لزوم از رجوع به منابع علمی غفلت ننمایند.

6- والدین باید تا حد امکان وقتی به بحث و مجادله بپردازند که طفل یا اطفال حضور نداشته و یا درخواب باشند.

پدران دختر دار بخوانید !

 به جرات می توان گفت که همه مردها آرزو دارند روزی پدر شوند. دختر یا پسر بودن فرزند به واقع برای پدر و مادر تفاوتی ندارد. اما معمولا می شنویم که پدر علاقه شدید و خاصی به دخترش دارد و نگاه های سرشار از عشق او را همه از همان روزهای تولد می بینند.

آیا عکس العمل پدر نسبت به فرزند دختر یا پسرش متفاوت است؟
این مسئله در بین همه مردان یکسان نیست و در درجه اول به دوران کودکی خود او بر می گردد. برخی از مردان تصور می کنند که می توانند در آینده پدر خوبی برای یک دختر باشند و گروه دیگر خود را پدری ایده آل برای یک پسر می دانند. اما به آن معنا نیست پدر که منتشر تولد پسری است و پس از سونوگرافی متوجه شود به زودی صاحب دختری می شود نتواند پدر خوبی باشد.
طرز رفتار مردها در مقابل فرزند دختر یا پسر، متفاوت است. به همین دلیل است که هیچ یک از ما تا موقعی که بچه نداشته باشیم، نمی توانیم بفهمیم چه والدینی هستیم. اما به هر حال باید بدانیم که نوازش، ابراز محبت و گفتن کلمات محبت آمیز در رشد کودک بسیار مهم است.
علاقه شدید مردان به داشتن فرزند پسر، به رابطه آنها با جنس مونث بر می گردد. چنانکه می بینیم پدرانی که تمایل دارند فقط دختر داشته باشند. معمولا ترس از اینکه فرزندشان رقیب آنها شود، در وجودشان شکل گرفته است. اما باید گفت که این رفتارهای افراطی به ندرت دیده می شود.

 
نگاه ارزشمندانه به خانم ها و تاثیر آن در رابطه پدر و دختر
این مسئله یکی از نکات بسیار مهمی است که در این باره باید مدنظر داشت. امروزه خانم ها به تحصیلات عالیه می رسند، در شغل های مهمی مشغول به کار می شوند، در زندگی اجتماعی بسیار موفق هستند و... که این نکته می تواند تا حد زیادی نگرانی پدر و مادر را در مورد آینده دخترشان برطرف کند. اما نمی تواند تنها دلیل این علاقه شدید باشد. با این حال، تصوراتی هستند که در زندگی همه ما سایه افکنده است.
دختربچه ها شیرین تر و نازتر هستند و خود را بیشتر پیش پدر محبوب و لوس می کنند و در یک کلمه بسیار مورد علاقه پدر هستند. ناز و نوازش پدرانه نسبت به دختر برای همه آشناست و پدر سعی دارد تا نهایت عشقش را به پرنسس کوچولو ابراز کند. اما توجه داشته باشید. اگر محدودیت هایی برای کوچولوی نازنین که از 20-18 ماهگی سعی می کند ناز بیاورد، قائل نشویم، مشکلاتی در آینده پیش خواهدآمد. به عبارت دیگر، برای اینکه او را برای ارتباط با دیگر مردان در آینده آماده کنیم، از همین الان باید فاصله هایی را در نظر بگیریم.


اعمال محدودیت در این پیوند شیرین
پدر باید با صحبت و رفتارهای صحیح این مسئله را مدیریت کند. دختربچه ها در یک برهه زمانی آرزو دارند پدر را فقط برای خود داشته باشند. آنها حتی دوست دارند مادر را نیز از این رابطه دور نگه دارند؛ چرا که او را برای خود رقیب می دانند. در این شرایط پدر باید هوشمندانه بر این رفتارها کنترل داشته باشد و به او بگوید: «من تو را خیلی دوست دارم. اما همسر مادرت نیز هستم. تو نیز وقتی بزرگ شدی با مردی متناسب خودت ازدواج می کنی.»

نقش پدر در رشد شخصیت زنانه دختر
شناخت پدر از حالات زنانگی دختر یکی از مسائل بسیار مهم و حائز اهمیت است. به عنوان مثال، او باید به دخترش  بگوید که زیباست، چه لباسی به او می آید، برای تولدش هدایای مثل عروسک، گردنبند و... بدهد. اگر دختر از طرف پدر احساس شناخت و توجه نکند و یا برعکس، به شیوه ای افراطی خانم ها را جنس برتر و ارزشمندتر بداند، در رشد شخصیت او در آینده و حتی پذیرش جنسیت خود دچار مشکلاتی می شود.


جایگاه مادر در رابطه پدر و دختری
تصورات دختربچه ها از زمان نوزادی تا 3 سالگی در مورد جنس مونث، عملا به خانم های اطرافشان بر می گردد. اما معمولا تنها مرد زندگی آنها پدر است. طبیعتا مادر در شکل گیری ارتباط پدر و دختر نقش دارد، چرا که رابطه با یکی از والدین در برقراری ارتباط با طرف دیگر نیز تاثیرگذار است. پدر، مادر و فرزند مثلث اساسی خانواده را می سازند. پدر نقشی جداکننده را در رابطه مادر و فرزندی دارد. مادر باید به همسرش اجازه دهد تا او نیز به کارهای بچه برسد، حتی اگر نتواند مانند خودش به همه چیز مسلط باشد. او باید به همسرش اعتماد کند، زیرا اوقاتی که فرزند با پدرش تنهاست، برای آنها بسیار مهم است.

خانواده های تک والد
در اکثر موارد جدایی ها، فرزند با مادر زندگی می کند. در این صورت، پیوند شدید مادر و دختر می تواند این خطر را در پی داشته باشد که او همیشه پیش مادرش بماند. دختر کوچولو می تواند نقش حامی را داشته باشد و همیشه وابسته به مادر است که این مسئله می تواند زمینه ساز مشکلاتی از قبیل عدم شناخت و اعتماد به نفس در این بچه ها باشد. بسیار مهم است که مفهوم پدر را در قالب کلمات به بچه بیاموزیم و بگذاریم تا وجود شخصی دیگر مانند دایی، پدربزرگ، همسر جدید مادر و... را به جای پدر در کنار خود حفظ کند. بچه به پدر و مادر نیاز دارد. آنها نقش های متفاوتی در زندگی او دارند و هیچ کدام نیز نمی تواند در غیاب دیگری، جای او پر کند.

دوره نوجوانی و سرعت تغییرات زندگی

نیازها به سرعت رشد می کنند، تا جایی که چیزهای زیادی وجود دارند که نوجوان باید یاد بگیرد و تمام وقت باید در حال انجام فعالیتی باشد.

در مقایسه با راحتی، امنیت و استراحت دوران کودکی، دوران نوجوانی زمانی است که شخص وارد مسیر سریعی از انجام فعالیت ها می شود. سرعت زندگی فرد همزمان با رشد او افزایش می یابد.

بنابراین افزایش سن برابراست با افزایش سرعت.

در دوره ی نوجوانی نسبت به دوره ی کودکی انتظارات بالاتر می رود و در دوره ی بزرگسالی انتظارات از دوره ی نوجوانی بیشتر است. به عنوان فردی که وابستگی کمتری به والدینش دارد، باید برای خودش کارهای بیشتری انجام دهد.

این مسئله مانند فرمولی است که نوجوانان در دوره ی دبیرستان یاد می گیرند، نرخ سرعت برابراست با فاصله یا زمان.بنابراین کمی تغییر در سرعت زندگی نیازمند زمان است. هر چقدر کار بیشتری برای انجام دادن باشد زمان محدودتری برای انجام همه انها وجود دارد بنابراین سرعت زندگی که فرد حس می کند بیشتر می شود.

چیزی که در دوره ی نوجوانی، نوجوان متوجه آن می شود این است که انتظارات متعددی برای برآورده شدن وجود دارد، کارهای بیشتری برای انجام دادن دارد، و باید مدیریت بیشتری بر انجام مسئولیت هایش داشته باشد. بنابراین، با این توصیفات، میزان انتظارات زندگی در دوره راهنمایی، دبیرستان و بعد از فارغ التحصیلی افزایش می یابد.


سرعت زندگی در دوره ی راهنمایی

دوره راهنمایی مثال خوبی است برای افزایش انتظارات زندگی، این دوره برای سازماندهی خود و فعالیت های اجتماعی نسبت به دوره ی دبستان پیچیدگی بیشتری دارد و تعداد کمی از مردم می توانند همه ی انتظارات را برآورده سازند. در این بخش اموزشی بزرگتر، معلمان بیشتری وجود دارند که کارها را تخصصی تر انجام می دهند، و قوانین بیشتری برای رعایت کردن وجود دارند، در حالی که ارتباط با همسالان باعث رقابت بیشتر و در برخی مواقع برای دانش آموزان برای افزایش فشار درحفظ موقعیت اجتماعیشان ظالمانه خواهد بود. با میزان بالای انتظاراتی که به صورت همزمان از او دارند انجام دادن این همه کارها غیر ممکن به نظر می رسد.

همچنین بسیاری از تقاضاهای انتخابی نیز وجود دارند که نوجوانان می توانند برای دنبال کردن آن‌ها دست به انتخاب بزنند. برای نمونه، انتقال به دوره ی راهنمایی، ورزش های مورد علاقه نوجوان و انتخاب اینکه نوجوان می خواهد چه رشته ی ورزشی را ادامه دهد.

چیزی که آنها به سرعت متوجه آن می شوند این است که مدرسه و والدین چقدر نسبت به رشته های ورزشی در دوره ی راهنمایی نسبت به دوره ی دبستان از خود جدیت نشان می دهند، و بیشتر از انها انتظار داشته و روی آنها حساب می کنند. در مقایسه با دوران دبستان که زمان بیشتری برای بازی کردن داشتند. اکنون باید کار بیشتری انجام دهند.

رشته های ورزشی که در دوره ی دبستان بیشتر تفریحی بودند در دوره ی راهنمایی رقابتی تر شده اند و باید تلاش شود که آنها را به صورت موثرتر انجام دهند.

این انتقال بازنمایی انتخاب رشته ورزشی است که احتمالا نوجوان آن را در آینده دنبال خواهد کرد- آیا انها این فعالیت ها را در شرایط سخت تری نیز پیگیری خواهند کرد؟ نوجوان می تواند در این دوره انتخاب کند که فعالیتی را دنبال کند و یا اینکه آن را رها کند. بدتر این است که باید برای برآورده کردن انتظارات تلاش بیشتری انجام دهد و دیگر به این فعالیت ها به چشم یک سرگرمی نگریسته نمی شود.

بنابراین یک دانش آموز انتخاب می کند که انرژی اش را صرف فعالیت های ورزشی کند، و دانش اموز دیگر کار دیگری برمی گزیند.


سرعت زندگی در دوره ی دبیرستان

با توجه به اینکه نوجوان با رشد توانایی هایش به دبیرستان وارد می شود: «من هر فعالیتی را که دوست دارم انجام می دهم، سخت ترین تلاشهایم برای انجام کارها باعث شده است که کارها را درست انجام دهم، در کلاس های پیشرفته ثبت نام می کنم و سطح توانایی هایم را بالا نگاه می دارم، هر زمان که دوستانم به من نیاز داشته باشند من در آنجا حضور خواهم داشت. من زیاد غذا می خورم، کم می خوابم، بعضی وقتها در مورد تمام کارهایی که باید انجام دهم سرگیجه می گیرم. ولی من هیچ کدام از این کارها را نمی توانم رها کنم!»

سرعت زندگی این دختر جوان را در نظر بگیرید: او می خواهد که هر چیزی را که برایش ارزشمند است انجام دهد، تصورش اینست که باید هرکاری را به بهترین نحو انجام دهد و به خاطر نیاز دوستانش فداکاری کند. بنابراین حق با اوست: در یک لحظه او تمام کارهایی که از او انتظار می رود را انجام می دهد، ولی این مسئله باعث می شود که علائم استرس و رفتارهای عصبی به عنوان نتیجه ی این کارها در فرد مشاهده می شود، از نداشتن استراحت کافی، و از اینکه مجبور است کارهای زیادی انجام دهد احساس ناراحتی می کند. زمانی که فرد به صورت مداوم با انتظارات و توقعات مواجه می شود معمولا استرس، خستگی، دردهای آزار دهنده، از دست دادن مراقب های همیشگی را تجربه می کند، و یا اینکه دیگر ظرفیتی حتی برای انجام کارهای پایه را ندارد.

با این وجود، او در این رابطه در اشتباه است: در حقیقت، او می تواند سرعت زندگی اش را کاهش دهد در نتیجه سطح استرسش کاهش می یابد. او می تواند سه تنظیم کننده روان شناختی خواسته ها یعنی اهداف شخصی، استانداردهای شخصی، و محدودیت های شخصی را کنترل کند، هر چیزی را که او بخواهد می تواند شروع و یا پایان دهد حق انتخاب با اوست.

اهداف باید با بلند پروازی همراه باشند: چقدر خواهان رسیدن به هدف در این لحظه است؟

استانداردها باید همراه با کمال گرایی باشد: چقدر انچه که انجام می دهد  را باور دارد؟

محدودیت هایی که باید برای انجام کار تحمل شوند: چقدر می تواند در هر زمانی مسئولیت کاری را بپذیرد؟


پس از فارغ التحصیلی

در آستانه ی آخرین دوره ی نوجوانی، دوره ی استقلال طلبی (۱۸ تا ۲۳ سالگی)، سطح توقعات در این دوره از دوره های دیگر بیشتر است، این مسئله که یک نوجوان در انجام مسئولیت هایش را در دوره ی دبیرستان یاد گرفته باشد برای نوجوان بسیار کمک کننده است که اهداف، استانداردها، و محدودیت هایش را مشخص کند بنابراین او می تواند به سرعت دادن به زندگی اش ادامه دهد که می تواند باعث فعال نگه داشتن او شود بدون اینکه او برای انجام کارهایش اجباری داشته باشد.

با پایان ۴۸ ماه دوره دبیرستان، بنابراین او به دوره ای منتقل می شود که استقلال بیشتری به دست می آورد، پس به راحتی احساس اضطراب، هیجان و آمادگی برای ناتوانی به سراغش می آید. فارغ التحصیلی به چهار منبع متفاوت دیگر برای تغییر توقعات سرعت خواهد بخشید و فعالیت هایی را دنبال می کند و یا انجامشان را متوقف می کند و او از شرایطی به شرایط دیگر منتقل می شود.

او باید کارهایی را شروع کند که برایش جدید است- مانند زندگی کردن دور از خانه.

او کارهایی را که درمیان گروه دوستانش در مدرسه انجام می داده است را متوقف می کند.

او یک سری فعالیت هایش را افزایش خواهد داد- برای مثال در مقابل مسئولیت هایش مدیریت بیشتری بر خودش خواهد داشت.

او یک سری مسائل را کاهش خواهد داد مانند وابستگی به حمایت مالی والدین و یا دیگر حمایت ها. در اینجا کارهای بسیار زیادی است که باید یاد گرفته شود و برایشان برنامه ریزی شود.

تفسیر مبارزه ی یک جوان برای براوردن انتظارات در دوره ی پایانی نوجوانی: «بعضی وقتها فکر می کنم که زندگی ام خارج از کنترل است. زمان خیلی کوتاه است. من نمی دانم که چطور همه ی این موارد را با هم حفظ کنم و همه ی کارهایم را انجام دهم!»

رشد بیشتر سرعت بیشتر. نوجوانان بزرگتر باید خود را به حدی برسانند که با بزرگسالان برای استقلال در انجام کارهایشان برابری کنند. بنابراین باید بیشتر تلاش کرد و مسئولیت پذیرتر بود.

در این زمان آسیب پذیر، این مسئله که یک نوجوان بتواند سطح توقعات را تنظیم کند و بتواند سرعت زندگی اش را در حد اعتدال نگه دارد، با انتخاب اولویت های شخصی و سرعت بخشیدن برای دستیابی به اهداف دستیافتنی، استانداردهای نرم و محدودیت های واقعی می تواند واقعا کمک کننده باشد. «این وظیفه ی من است که تصمیم بگیرم که چقدر تلاش کنم، چقدر کارم را خوب انجام دهم، و چه مقدار کارها را به عهده بگیرم. به هر حال من هم انسان هستم.»

برای والدین، زمانی که آخرین نوجوان خانه را ترک می کند، دیگر لزومی برای نظارت و جمایت وجود ندارد، بنابراین سرعت زندگی کاهش می یابد. پس از مدتی که والدین زمان کافی نداشتند اکنون به عنوان والدین فعالیت ها رو به کاهش است: «با اینکه بچه مان رفته بسیار سخت است تصمیم بگیری که برای خودمان چه کاری انجام بدهیم!»

کودکان نیز افسرده می شوند

بسیاری از افراد تصور می‌کنند افسردگی تنها گریبانگیر بزرگسالان می‌شود، در حالی که کودکان نیز دچار افسردگی می‌شوند. بر اساس آمارها 10 درصد از کودکان انگلیسی که در سنین 5 تا 16 سال قرار دارند، از مشکلات روانی رنج می‌برند و 4 درصد از این کودکان نیز مشکلاتی مانند استرس و افسردگی دارند.

راه‌های متعددی برای تشخیص مشکلات روانی در کودکان وجود دارد که مهمترین آن‌ها ناراحتی مداوم و نگرانی‌های بی‌دلیل کودک است که به موضوع خاصی مربوط نمی‌شود.

همچنین والدین می‌توانند عکس‌العمل کودکشان را هنگامی‌ که مساله ناراحت‌کننده‌ای رخ می‌دهد ببینند، برای مثال زمانی که کسی می‌میرد طبیعی است که اقوام و اطرافیان او ناراحت شوند، اما اگر احساس کردید عکس‌العمل کودکتان به این اتفاق بسیار شدید و افراطی است و یا مدت زیادی طول کشیده است، این موضوع یکی از نشانه‌های افسردگی است.

دکتر «دیوید کینگسلی» مشاور نوجوانان در یک موسسه انگلیسی معتقد است در صورتی که عواطف کودک بر عملکرد روزانه‌ او تأثیر بگذارد، نشانه‌ای از بیماری و مشکلات روانی اوست که باید پیگیری و درمان شود.

همچنین به اعتقاد وی اگر نوجوانی قادر به انجام تکالیفش در مدرسه نبود و علاقه‌اش را به فعالیت‌هایی که در گذشته به آن‌ها علاقه داشت از دست داده بود، این تغییر نیز یکی از علائم اصلی ابتلا به افسردگی عنوان می‌شود. بنابراین با شناسایی این علائم می‌توانید افسردگی را در کودکتان تشخیص دهید.

اگر احساس کردید کودکتان از افسردگی رنج می‌برد شاید اندکی مقابله با آن سخت باشد، اما در این زمینه اولین راه صحبت کردن با اوست. تلاش کنید تا مشکلاتش را شناسایی کنید و این‌که چه چیزی علت بروز این مشکل است را بیابید.

نسبت به مشکلات کودکتان بی‌توجه نباشید، چرا که شاید برای شما موضوع بی‌اهمیتی باشد، اما احتمالا برای فرزندتان مشکل بزرگی است.

در صورتی که راه‌های فوق کارساز نبود از مشاوران خانواده، از اقوام و نیز از روش رفتار درمانی شناختی که نوعی از گفتار درمانی است زیر نظر یک متخصص کمک بگیرید.

در صورت مراجعه به پزشک اگر این افسردگی حاد باشد، داروهای شیمیایی و مناسب اطفال یا نوجوانان تجویز می‌شود.

همه کودکان و نوجوانان نیازمند دریافت حس احترام، ارزشمندی و دوست‌ داشته شدن از سوی دیگران هستند و نیاز شدیدی به برقراری ارتباط با والدینشان دارند.
احتمال ابتلا به افسردگی در کودکانی که یکی از والدین آنها افسرده است، دو برابر و در کودکانی که هر دو والد آنها افسردگی را در زندگی تجربه کرده‏اند، چهار برابر بیشتر از سایر کودکان است

با دکتر خوشابی، فوق‌تخصص روان‌پزشکی کودک و نوجوانگفت‌وگو نشستیم تا بیشتر در این باره صحبت کنیم.

آیا لجبازی کودکان از علائم ابتلای آنها به افسردگی است؟
تشخیص افسردگی کودکان به‌خصوص در سنین زیر 3 سال کمی مشکل است، زیرا با دوره‌های بدقلقی و لجبازی آنان اشتباه گرفته می‌شود. به‌طور طبیعی کودک از 15 ماهگی تا 3.5 سالگی رفتارهای لجبازانه و قشقرق‏هایی برای رسیدن به خواسته‌هایش دارد که شامل پا کوبیدن، سر کوبیدن، جیغ و داد کردن و... است. بروز این رفتارها در این سن کاملا طبیعی است، نه نشان‌دهنده افسردگی. به همین دلیل تشخیص علائم افسردگی معمولا از حدود 3 سالگی به بعد راحت‏تر است.

با لجبازی کودک چطور باید رفتار کرد که از نظر روانی لطمه‏ای به او وارد نشود؟
مهم‌ترین کار، مطالعه و افزایش آگاهی والدین از خصوصیات و ویژگی‌های روان‌شناختی کودکان در دوره‌های مختلف سنی است که می‏تواند در کنترل رفتارهای آنها موثر باشد، مثلا پرت کردن حواس کودک از خواسته‏هایی که می‌تواند او را به سمت لجبازی سوق دهد، ‏یکی از راه‌های کنترل لجبازی او است.

در واقع مادر باید همواره در فکر پیشگیری از بروز لجبازی و قشقرق باشد، زیرا مدیریت رفتار کودک وقتی در فاز قشقرق می‌افتد، بسیار دشوارتر است.

گاهی هم لازم است به خواسته کودک «نه» گفته شود. در این صورت والدین باید جدیت لازم را در رفتار خود داشته باشند و با مشاهده لجبازی کودک مستاصل نشوند، کوتاه نیایند و نگران افسرده شدن او نباشند، زیرا همان‌طور که اشاره شد، این رفتارها در سنین نوپایی کاملا طبیعی است.

البته مشابه این رفتار را در دوره نوجوانی هم تا حدی طبیعی می‌دانیم، چون طبق تعریف کنوانسیون کودک، دوره کودکی تا سن 18 سالگی است.

آیا عصبانیت کودک هم می‏تواند نشانه افسردگی باشد؟
بله، اما اگر این علائم از حدود 3.5 تا 4 سالگی به بعد مداوم و حداقل 2 تا 3 هفته در کودک وجود داشته باشد، به افسردگی‌اش شک می‌کنیم.

یکی از علائم مهم افسردگی کودکان، تحریک‌پذیری و عصبانیت آنهاست، مثلا می‏بینید کودکی که تا چندی قبل خوش‌اخلاق بوده و مشکلی نداشته، حالا علاوه بر اینکه غمگین است، خیلی زود عصبانی می‌شود و واکنش نشان می‌دهد.

بسیاری از کودکان بی‏دلیل گریه می‏کنند. آیا این علامت هم نشانه افسردگی است؟
کودک در طول دوره افسردگی حساس‌تر و زودرنج‌تر می‌شود، سریع‌تر بغض می‌کند و گریه‌کردن‌هایش افزایش می‌یابد، اما هر گریه‏ ای نشانه افسردگی نیست. در افسردگی گاهی حتی کودک برای موارد بسیار بی‌اهمیت تا یکی دو ساعت گریه می‌کند و این در کنار سایر علامت‌های افسردگی می‌تواند خانواده را به افسرده‌بودن فرزند مشکوک کند.

به عبارتی در دوران افسردگی، کودک دچار افت کیفی در زندگی می‌شود، کمتر سراغ دوستانش می‌رود، در بازی‌های گروهی شرکت نمی‌کند و از زندگی‌اش لذت نمی‌برد. والدین نباید گریه‌کردن بچه‌ها را به افسردگی ارتباط دهند، چون در بیشتر موارد این‌طور نیست.

 

پس به راحتی نمی‏توان مشکلات رفتاری کودک را از افسردگی افتراق داد؟
خیلی هم سخت نیست، چون مشکلات رفتاری کودک معمولا کیفیت زندگی او را مختل نمی‌کند. کودک بازی می‏کند، می‏خندد، با دوستانش ارتباط برقرار می‏کند و... ولی افسردگی اختلالی است که روی کیفیت و زندگی طبیعی کودک اثر چشمگیری می‌گذارد. در این زمان است که والدین باید به ابتلای فرزندشان به افسردگی شک کنند و او را نزد روان‌پزشک ببرند.

والدین تا چه اندازه در بروز افسردگی کودکشان نقش دارند؟
در صورتی که کودک در محیط خانواده مورد بی‌توجهی و غفلت، کودک‌آزاری جسمی، تنبیه سخت و... قرار بگیرد، قطعا در معرض ابتلا به افسردگی قرار خواهد گرفت.

احتمال ابتلا به افسردگی در کودکانی که یکی از والدین آنها افسرده است، دو برابر و در کودکانی که هر دو والد آنها افسردگی را در زندگی تجربه کرده‏اند، چهار برابر بیشتر از سایر کودکان است.

علاوه بر ژنتیک، عوامل هورمونی، استرس‌های روزمره زندگی، فشار والدین و... هم ‌می‌تواند در ایجاد و بروز افسردگی کودک نقش داشته باشد.

چرا کودکتان مو می کشد؟

کشیدن مو، در کودکان، مانند لگد زدن، گاز گرفتن، نیشگون گرفتن و زدن، یکى از راه‌هایى است که کودک به وسیله آن سعى در کنترل محیط اطرافش دارد. دلایل زیادى براى این رفتار‌ها وجود دارد، اما واضح‌ترین آن‌ها این است که کودک فهمیده که چه کارهایى واکنش دیگران را به همراه دارد.

به گفته مارک رابرتز، پروفسور دانشگاه ایداهو در رشته روانشناسى بالینى، این رفتار کودک درست مانند زدن کلید و روشن شدن لامپ است. کودک با خودش مى‌گوید: "چه جالب! وقتى موهاى خواهرم را مى‌کشم، او جیغ مى‌کشد!". شاید هم دلیل مو کشیدن از نظر او، متوقف کردن یک اتفاق ناخوشایند است. مثلاً دوستش مى‌خواهد اسباب بازیش را بگیرد و با کشیدن مویش دست از این کار بر مى‌دارد. از آنجایى که مهارت‌هاى شناختى کودک، در حال رشد است، او با این کار شرایطى را که برایش پیش آمده کنترل مى‌کند. صحنه‌اى را تصور کنید که خواهر بزرگترش آخرین شیرینى داخل ظرف را بر مى‌دارد و کودکتان با کشیدن موى او صداى جیغش را در مى‌آورد. به احتمال زیاد شما وارد عمل مى‌شوید و خواهر بزرگتر را مجبور مى‌کنید، شیرینى‌اش را با او تقسیم کند. احتمالاً دفعه بعد، خواهر بزرگتر قبل از اینکه آخرین شیرینى را بردارد کمى فکر مى‌کند.

اگر کودکتان مو‌هاى خودش را مى‌کشد، احتمالاً ناراحت یا نگران است. این رفتار حتى مى‌تواند نشانه نوعى اختلال عصبى باشد. اگر در اینباره احساس نگرانى مى‌کنید با پزشکش صحبت کنید.

 

با عادت مو کشیدن چه باید کرد
۱-به او نشان دهید که چیزى نصیبش نمى‌شود. این کلیدى‌ترین راه حل براى متوقف کردن رفتار بدش است. با نادیده گرفتن کارش، به او مى‌فهمانید که این روش عملى است و او با کشیدن مو، مى‌تواند به خواسته‌اش برسد. شرایطى را تصور کنید که کودکتان موى دوستش را کشیده است تا اسباب بازى او را بگیرد، و شما بدون کوچکترین اشاره‌اى، نسبت به اتفاقى که رخ داده، مى‌روید تا براى کودکتان داستان تعریف کنید و حواسش را پرت کنید. کودکان اثرات متقابل روابط اجتماعى را درک نمى‌کنند، و تنها چیزى که با این کار به او مى‌فهمانید، این است که با کشیدن موى دیگران مى‌تواند حس ترحم شما را نسبت به خودش برانگیزد و شما را از آنِ خودش کند. کار درستى که باید انجام دهید این است که بلافاصله پس از کشیدن مو، اسباب بازى را به دوستش بازگردانید و همزمان بگویید " ما، مو نمى‌کشیم! ". همین چند کلمه کافیست. در این تکنیک باید سریع عمل کنید زیرا کودکان در لحظه زندگى مى‌کنند. با اینکار مى‌فهمد که مو کشیدن حاصلى نداشت و اسباب بازى را از دست داد.

۲-وقتى کودک موى کسى را مى‌کشد، ابتدا مشتش را باز کنید و فرد قربانى را نجات دهید. سپس دستش را محکم بگیرید و بگویید: " ما، مو نمى‌کشیم! مو کشیدن درد دارد! ". بعد اگر خواستید مى‌توانید از روش مهلت دادن، استفاده کنید. او را بر روى صندلى بنشانید و خودتان هم کنارش بایستید. اما هرگز در این یکى، دو دقیقه با او صحبت نکنید. وقتى مهلت یکى دو دقیقه اى تمام شد، درباره وضعیتى که پیش آمده با او صحبت کنید. حتى اگر هنوز مهارت زبانى او کامل نشده و نمى‌تواند صحبت کند، این کار را بکنید. زیرا نشان مى‌دهید که مشکلات را باید با صحبت کردن حل کرد نه چیز دیگرى ( مثل مو کشیدن ). از او سؤال کنید "مى دانى چه کارى کردى که اشتباه بود؟" بعد از جوابش ادامه دهید "به نظرت چرا اشتباه بود؟" نگران نشوید اگر مى‌گوید " چون باید تنبیه مى‌شدم". از نظر رشدى این پاسخ عادیست. شما ادامه دهید "بله اگر مو بکشى تنبیه مى‌شوى اما ما باید به یک چیز دیگر هم فکر کنیم. ما نباید موى دیگران را بکشیم چون ممکن است به آنها صدمه بزنیم!". منتظر معجزه نباشید که پس از این مکالمه همه چیز درست شود. کودکان به سختى موضوعى را یاد مى‌گیرند و انقدر باید این اتفاق تکرار شود تا در نهایت بفهمند که با این کار نتیجه‌اى نمى‌گیرند. مقاومت کنید و تسلیم نشوید. به مرور زمان که مهارت کلامى او بهتر شد، به او یاد دهید که از صحبت کردن براى حل مشکلش استفاده کند.

۳-هیچگاه تلافى نکنید. هرگز سعى نکنید مو هایش را بکشید تا به او ثابت کنید که این کار چقدر دردناک است. هدف کودک از کشیدن مو، ایجاد تغییر در شرایط است مثلاً مى‌خواهد دوستش را از تلاش براى گرفتن عروسکش منصرف کند، نه اینکه به کسى آزار برساند. اما پیامى که از کار شما دریافت مى‌کند این است : براى اصلاح کردن رفتار کسى، باید تلافى کنى. در صورتیکه شما باید الگوى او باشید و به او یاد دهید که در هر شرایطى به جاى آزار رساندن به دیگران، باید از کلمات، براى بیان خواسته هایش، کمک بگیرد.